مانده از شب هاي دورادور
بر مسير خامش جنگل
سنگچين از اجاقي خرد
اندرو خاكستر سردي
همچنان كاندر غبار اندوده ي انديشه هاي من ملال انگيز
طرح تصويري در ان هر چيز
داستاني حاصلش دردي
روز هاي شيرينم كه با من اشتي داشت،
نقش ناهمرنگ گرديده
سرد گشته، سنگ گرديده
بادم پاييز عمر من كنايت از بهار روي زردي
همچنان كه ماند،از شب هاي دورادور
در مسير خامش جنگل
سنگچيني از اجاقي خرد
اندرو خاكستر سردي
1327
خانه ام ابري است
يكسره روي زمين ابريست با من
از فراز گردنه،خرد و خراب و مست
باد ميپيچد
يكسره دنيا خراب ازوست
و حواس من.
اي ني زن،كه تو را اواي ني برده است دور از ره،كجايي؟
خانه ام ابريست اما
ابر بارانش گرفتهاست
در خيال روز هاي روشنم كز دست رفتند
من به روي افتابم
ميبرم در ساحت دريا نظاره
و همه دنيا خراب و خرد از باد است
و به ره،ني زن كه دايم مينوازد ني،در اين دنياي ابر اندود
راه خود را دارد اندر پيش
1331